رفتم نشستم کنارش..
گفتم: برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟
گفت:بفروشم که چی؟ تا هفته قبل میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر دیشب حالش بد شد و مُرد .. بعد با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟
گفتم:بخرم که چی؟ تا دیروز میخریدم برای عشقم امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...! اشکاشو که پاک کرد,
یه گل بهم داد با مردونگی گفت: بگیر باید از نو شروع کرد تو بدون عشقت,من بدون خواهرم ‏ ‏. . .

نظرات شما عزیزان:

زهرا

ساعت8:55---11 آبان 1391

[وب سایت]

فراموش کن

مسلسل را

مرگ را

و به ماجرای زنبوری بیاندیش

که در میانه ی میدان مین

به جستجوی شاخه گلی ست...

kataun

ساعت14:18---1 آبان 1391

[وب سایت]

دیگر هیچ چیز مشترکی بین ما نیست

تنها آسمانمان یکیست . . .

دختران دریا

ساعت22:18---28 مهر 1391

[وب سایت]

آدمی که منتظر است

هیچ نشانه ای ندارد

فقط...

با هر صدایی برمیگردد...

kimia

ساعت1:33---28 مهر 1391

[وب سایت]

واااااااااااااااي ي ي ي ي ي ي خيلي زيبا بود .................... ......ب منم سر بزنو در مورد پست آخرم نظر بده

f@rzin

ساعت1:08---28 مهر 1391

[وب سایت]

سلام خوبی
....
آره نشسته بودم برای مقام شامخ آقا دع می کردم....
بد نیستم...

چشم انتظار

ساعت0:24---28 مهر 1391

[وب سایت]

سلام
تشکر که از وبلاگم دیدن کردی.
کاش هر شروعی همراه با شادی باشد نه اندوه ...!
اما افسوس که روزگار با خیلیها سر سازگاری ندارد.

hengameh

ساعت23:33---27 مهر 1391

[وب سایت]

مـا بـدهکـاریـم بـه یـکدیگـر..

و بـه تمـام دوستـت دارم هـای نـاگفتـه‌ای کـه

پشـت دیـوار غـرورمـان مـاندنــد

و مـا آن‌هـا را بـلعیـدیم تـا

نـشان دهیـم منطـقی هستـیم.... !

خیلی قشنگ بود

f@rzin

ساعت18:14---26 مهر 1391

[وب سایت]

سلام دادا خیلی خیلی این مطلبت باحال بود...
آره در اوج تنهاییو شکست باید از نو شروع کرد....

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: